صفحه اول کتاب بوف کور/ صادق هدایت
«در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزواء میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید
زندگی زیباست ، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امید بهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد زندگی زیباست اگر عقده های زخمی بزرگ ، طپش زیستن را از قلب کوچک کبوترها نرباید و در ذهن شلوغ بیشه زار اندیشه ، مرگ نیلوفرهای وحشی نروید زندگی زیباست اگر لب خوفناک تیرها ، خون بیدهای مجنون را در جام سبز لیلای چمن نریزد و دست بی خبر طوفان ، گل خواب را در صدف آبی باغ پرپر نکند زندگی زیباست اگر کنار جویباران نیم خفته ، غزالهای خسته دشت از آغوش وهم و هراس بگریزند و در بال رویاهای شیرین به آن سوی حصارهای شب سفر کنند زندگی زیباست اگر خرمن هستی جنگل در خشم آتشین تندر نسوزد و خاکستر سیاه مرگ تن پوش درختان بی پناه و محزون نگردد زندگی زیباست اگر پری مهربان قصه ها از بستر خاطره ها برخیزد و در معصومیت و صداقت ناب کودکان همواره زنده بماند زندگی زیباست اگر هوای نگاه تو از آه سینه سوز خاکهای افسرده بارانی شود و مسیح دستانت در کالبد دستهای مرده بذر حیات و رویش بپاشد زندگی زیباست اگر من و تو در کشتزار قلبمان گلی بکاریم که هیچ کس را یارای چیدن آن نباشد و هیچ اشکی جز اشک شبانه عشق رخسار زیبایش را نشوید زندگی زیباست حتی برای تو که هم آغوش رنج و حرمانی و آفتاب شادی رابه خنجر زهر آلود شب غم سپرده ای آری زندگی برای تو نیز زیباست زیرا روزی مهمانی عزیز در خانه دلت را خواهد زد و با حضورش زندگی را از نو به تو تقدیم خواهد کرد مهمانی که عشق نام دارد
نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا
|
آدم ها، بیشتر از هر چیزِ دیگری
نیاز دارند به ترمیم، تجدید، احیا، تصحیح و از گِرو آزاد شدن.
هیچ کس را دور نندازید..
آنقدر دور شدی که باید آمدنت را خواب ببینم!
خیالی نیست…
دلتنگی قصه هر شب من است،بدون آن خوابم نمی برد…
راستی…
یادت هست کجا مرا جا گذاشتی؟
من هم…
همه چیزم را…
همانجا جا گذاشتم…!
نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !
.
.
.
عشقت اگه واقعا عاشقت باشه ،
لازم نیست تو دورش رو از این و اون خلوت کنی . . .
خودش واسه باتو بودن همه رو کنار میزنه . . .
لازم نیست واسش دنیارو بخری تا بمونه . . .
لازم نیست هرکسی رو توجیه کنی و سرش رقابت کنی
که عشق منه . . .
خودش تورو به همه دنیا نشون میده . . .
لازم نیست نگران باشی که اگه بره ،...
خودش بهت ثابت میکنه که اومده بمونه !!!
قدمهایت را یواش تر بردار!
بگذار به پایان نرسد این خیابان.
نمی دانم کی دوباره همقدمی با پاهایت نصیب پاهایم خواهد شد؟
بمان تا تمامی لحظاتم را به نامت کنم.
پـــــــــــــیــــــــــــــونـــــــــــدمــــــــــــان
مـــــــــــــــبــــــــــــــارکـــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم همه عاشقا به عشقشون برسن
و خوشبخت بشن
تو غربتی که سرده
تمام روز و شبهاش
غریبه از من و ما
عاشقم باش
عشق من عاشقم باش
که تن
به شب نبازم
با غربت من بساز
تا با خودم بسازم
عشق من عاشقم باش
تو خواب عاشقا رو
تعبیر تازه کردی
کهنه حدیث عشق رو
تفسیر تازه کردی
گفتی که از تو گفتن
یعنی نفس کشیدن
از خود گذشتن من
کار من با عشق تو زار است و بس
نزد مردم گفتنش عار است و بس
گر چه سازم بوستان تا زنده ام
ورد چشمانت همی خار است و بس.
.....................................................
گرمی دستانم از آه است و بس
روزگار من زمستان است و بس
مِهر هم گم کرده راه خانه را
بی نوا در کنج زندان است و بس .
(مهرداد)
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 105
بازدید هفته : 365
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 301352
تعداد مطالب : 828
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1
<-PollItems->
|
||